از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است


دست نگار کرده، رخ می کشیده ای است

باغ از شکوفه، لیلی چادر گرفته ای


از لاله کوه، عاشق در خون تپیده ای است

عالم ز ابر، موج پریزاد می زند


مهد زمین سفینه طوفان رسیده ای است

هر موج سبز، طرف کلاه شکسته ای


هر داغ لاله، چشم غزال رمیده ای است

از لاله، بوستان لب لعلی است می چکان


از جوش گل، چمن رخ ساغر کشیده ای است

هر زلف سنبلی، شب قدری است فیض بخش


هر شاخ پر شکوفه، صباح دمیده ای است

هر برگ سبز، طوطی شیرین تکلمی


هر شبنم گلی، نظر پاک دیده ای است

شیرینی نشاط جهان را گرفته است


صبح از هوای تر، شکر آب دیده ای است

این قامت خمیده و عمر سبک عنان


تیر گشاده ای و کمان کشیده ای است

صائب همین بود دل بی آرزوی ما


امروز زیر چرخ اگر آرمیده ای است